هر چه هست، بوی کباب نیست! مقاله ای از ارژنگ داوودی
کانون حقوق بشر ایران، یکشنبه ۳۰ مردادماه ۱۴۰۱، زندانی سیاسی ارژنگ داوودی از قدیمی ترین زندانیان سیاسی ایران است که بیش از ۱۹ سال است که در زندان های ایران محبوس بوده و هم اکنون در زندان گوهردشت زندانی است. پس از مصاحبه ای که در آن فرح پهلوی صحبت از انتظار مردم برای ورود وی و پسرش به ایران و به دست گرفتن قدرت کرد، زندانی سیاسی ارژنگ داوودی در پیامی به مردم ایران با عنوان «هر چه هست، بوی کباب نیست!!…» چنین گفت:
هر چه هست، بوی کباب نیست!!…
با یاد خدا
و به نام نامی ایرانیان
با درود به تمامی جان سپردگان و جان نثاران راه آزادی بشر؛
با سلام به تمامی انسان های آزادی خواه، دموکرات منش و نیک اندیش جهان؛
و تجدید پیمان با تمامی جمهوری خواهان دموکرات و سکولار ایرانی؛
هر چی هست، بوی کباب نیست!! …
سرکار خانم فرح دیبا
جناب آقای رضا پهلوی اسلام پناه
با سلام و احترام
پیش از هر چیز لازم است یادآور شوم که از درون زندان رجایی شهر به عنوان دو شهروند “انیرانیزه” شده! با شما بی پرده سخن می گویم. ازیرا که در این اواخر بیش از پیش فریب تاکتیک های مکارانه نیروهای اطلاعاتی-امنیتی رژیم آخوندک های سیاست زده را خورده، چنان آب به زیر پوست تان افتاده و چندان باد در سرتان پیچیده که هوایی شده و در خام خیالی -کاملا ناپخته- امید به غصب چهار باره ی حاکمیت بر مردم میهن سابق! در شما زنده گشته است!یکی را به دهگان ندادند جای
همی گشت و …
اما نه، هرگز چنین نخواهد شد. چرا؟
۱. مشتی رسانه های زنجیره ای که همگی سر در یک آخور دارند و آشکارا از روی دست هم می نویسند! بعضآ خواسته و بعضی نادانسته، آب به آسیاب فقیه در حال احتضار می ریزند تا از یکسو شما را به اشتباه محاسباتی وادارند و از دیگر سو با کش دادن عمر این نمد پلاسیده، کلاه چرکین ارتزاق موقت خود را تداوم بیشتری ببخشند.
آنها نیز همانند شما رحل اقامت دائم در خارج از کشور افکنده اند و برایشان فرقی ندارد چه کسی مقدرات ایران و ایرانی را در دستان پاک یا ناپاک خود داشته باشد.
۲. اگر کتاب “آخرین پادشاه” نوشته آقای اردشیر زاهدی که خود عضو بارزی از خاندان سلطنتی شما به حساب می آمد را نخوانده یا در گنجه نداشته باشید. حداقل بایستی اکنون پیام گویای مستتر در نام گذاری آن را همانند تمامی ایرانیان، دریافته باشید. وی سالها پیش با انتخاب این عنوان به سبک خود و به وضوح، آخرین میخ را بر تابوت توهم ابقای نظام شاهنشاهی کوبید.
۳. اگر پرزیدنت جورج واشنگتن با درایت و فراست تمام، بذر جمهوریت را در دنیا نکاشته بود و به توصیه بسیاری از پادشاهان وقت، عنوان پوشالی پادشاهی را برای خود بر می گزید، چه بسا که دنیای امروز هنوز در مراحل میانی عصر مکانیک سرگردان بود و سخن از دنیای اینترنت، لاف و گزاف افسانه واری می نمود!
۴. رضا شاه و محمدرضا شاه جمعا سه بار و به ناگزیر از کشور خارج شدند و هر بار بسیاری از ایرانیان، شادمانه بر سر و روی یکدیگر نقل و نبات پاشیدند. آیا تجربه تحمل سه بار خفت ناشی از گریز اضطراری برای خاندان چند نفره پهلوی! کافی نبوده تا به این درک برسند که نبایستی بازیچه دست روحانی نمایان غاصبی گردند که توامان بر علیه شاه و ملت کودتا کردند و اینک در وانفسای سقوط خود، دست به هر مکر و حیله ای می یازند تا حاکمیت ذاتا فاسد و ناکارآمد خود را چند صباحی بیشتر تداوم بخشند.
آری، مواضع کنونی تان به ویژه آلترناتیو! جا زدن خود، عملا چیزی نیست جز سعی ناخواسته و ناممکن در مسیر دلسرد کردن ایرانیان بپاخاسته و مردم ستمدیده میهن اهورایی در جهت تامین منافع حکام جور و به قصد خدمت به تداوم رژیم محتضر فقیه!
۵. در تاریخ ایران و چه بسیار کشورهای دیگر، هم قبل و هم بعد از اسلام، همواره دارودسته شاه و شیخ همدست و هم افزای یکدیگر بوده اند. بویژه در مورد کشورمان که بر اساس تعاریف کهن و وظایف از پیش تعیین شده، هر یک نقش منحصر به خود را ایفا و در نتیجه به یکسان در عقب ماندگی ایران و ایرانی، توان تاثیر گذاری داشتند تا اینکه غاصبان اژدهاک پرور انقلاب ۵۷ این موازنه را نه به کام مردم بپاخاسته که به سود انحصاری آخوندک های سیاست زده بر هم زدند.
شما و بسیاری دیگر فرار را بر قرار ترجیح دادید ولی باز چون میراثی شوم از گذشته های دور، ما ماندیم و چکاچک تیرهای خلاص، ما ماندیم و طناب های پر شمار دار، ما ماندیم و ردیف بی پایان میله های سرد در زندان های سراسر میهن ماتم زده.
۶. به راستی که رفتار پادشاهان پیش و پس از انقلاب ناکام مشروطه، چه تفاوت قابل اعتنایی برای مردم داشت؟ در طول تاریخ بشری و از جمله بر پهنه ایران باستان تا کنون، آن دسته از خودکامگانی که دولت های مستعجل نبودند، همگی بدون استثناء، منشاء خدماتی اندک همراه با خسارت های فراوان بودند. آیا استمرار خسران های تحمیلی بر گرده ی مردمان هر زمانه، در حقیقت منافع میان مدت و دراز مدت کلیت جامعه را رقم می زد یا تنها در راستای تآمین منافع و تداوم ستم دارودسته حاکم بود؟
۷. در دوران تک تازی شاهان، هر جا که تضاد منافعی بروز می یافت، دستگاه نامرئی ولی عریض و طویل روحانیت رسمی که از کیسه ارباب و بازارچی ارتزاق می کرد و اختاپوس وار در سراسر قلمرو خودکامه، حضوری قیم مآبانه داشت، همواره با توسل به ساده لوحان دین باور، موقتا اهرم فشاری در جهت کند یا خنثی سازی طرح و تلاش های مغایر با منافع دستگاه خود ایجاد می کرد.
اما متأسفانه در دوران تک تازی خودشان، چه در عصر تاریک اروپا و چه در چهل و چند سال گذشته در ایران، به علت هجوم و کثرت عوام الناس طوطی صفت، در ابتدای کار هیچ نیروی منسجم یا متنفذی در برابرشان یارای عرض آندام نمی یافت. بدینگونه بود که کردند هر آنچه را که شاهان ناتمام گذارده بودند. به تعبیری هر بار کفن دزد پیشین در نظر ساده لوحان سیاسی، روسپید از آب در آمده است!
۸. محمدظاهر شاه، پادشاه قانونی افغانستان که قربانی کودتای خانگی شد و پس از حمله آمریکا و رهایی افغان ها از شر استبداد مرتجع دینی، از ایتالیا به مام میهن باز گشت، نتوانست نظام پادشاهی را در کشورش احیا کند. زیرا مردم افغان نیز به درستی یک نظام جمهوری هر چند از نوع سخیف و فاسد آن را به نظام پادشاهی ترجیح می دادند تا با دفن گذشته ای پر فراز و نشیب، تاریخ کشورشان را در مسیر دنیای قشنگ نو ورق بزنند.
۹. اکثر قریب به اتفاق اندیشمندان وقت و بسیاری از مدافعان آمریکایی و غیر آمریکایی شخص محمدرضا شاه از نفس پیروزی انقلاب ایرانیان در سال ۵۷ علنا حمایت کردند و آن را ضرورتی اجتناب ناپذیر و نتیجه محتوم استبداد دیرپای او و پدرش دانستند. اعتراف آخرین پادشاه به اینکه صدای انقلاب مردم را شنیده، ناخواسته حقانیت و مشروعیتی مضاعف به آن بخشید! چندان که پس از حمله اعراب و ظهور سلسله زندیه باری دیگر کژراهه شاهنشاهی مردود و مطرود ماند و در مرحله اخیر حتی باز-تولید آن نیز برای همیشه در تاریخ ایران زمین غیر ممکن گردید.
۱۰. با تمهیداتی زایدالوصف، یک بار رهبری تاجدار و یک بار هم رهبری عمامه دار از خارج بر کشور ما آوار و بر سرمان فرود آوردند و هر بار نیز جز نکبت و تحقیر، جز فقر و فلاکت بیشتر، چیز دیگری ارزانی ما نگردید.
اینک در عصر انفجار اطلاعات، هر قدر هم که مغبون و مستآصل شده باشیم، حتی نوجوانان برومند این آب و خاک شاه و شیخ زده، با آگاهی از سابقه چندش آور هر دو دارودسته ضد مردمی و نیز بهره گیری از مواهب دنیای روز، نه تنها دیگر باز-تولید نظام ماهیتا ستمگر شاهنشاهی یا تداوم نظام منحوس ولایی و یا تحمیل رهبری خارج از کشور را بر نمی تابند بلکه آن را شوخی بی نمکی می دانند که صرف بر زبان آوردن آن، کام شان را زهر آگین می دارد.
۱۱. کسانی که بیشتر عمر مفیدشان را در خارج از میهن گذرانده و به قولی “انیرانیزه” شده اند، به همان نسبت که در فرهنگ و تمدن محل اقامت، مستحیل گشته اند و به لاجرم نمی توانند با اوضاع و احوال چهل و چند ساله اخیر ارتباط بلافصل یا ملموس برقرار کنند، چگونه می توانند مرهمی برای زخم های مزمن یا چاره ای برای درمان دردهای جانفرسای مردمانی بیابند که به هر تقدیر در این خانه ماندند، ایستادگی به خرج دادند، سوختند، ساختند و تا عمق وجود چشیدند هر آنچه را که پیشترها نیز پدران و نیاکان شان از این دو مسلک نخ نما شده ی شاه و شیخ، دردمندانه کشیده بودند!؟
۱۲. به نظر شما کسانی که نه تنها مصیبت های ناشی از سبکسری های غاصبان انقلاب ۵۷ را لمس نکرده اند بلکه حتی از مقابله مستقیم با آن طفره رفته اند، کسانی که نه تنها ذره ای از درد و رنج جنگ خانمانسوز ۸ ساله درک نکرده اند و هرگز طعم تلخ فلاکت های تا کنونی را با پوست و گوشت و خون خود به جان نخریده و در اعتلای جنبش ۲۰۰ و چند ساله آزادیخواهی ایرانیان نقش منفی داشته یا بیراهه ی بی تفاوتی را در پیش گرفتند، امروز می توانند خود را یار مصیبت دیدگان و غمخوار رنج بردگان جا بزنند!؟ حاشا، حاشا! هرگز، هرگز!
و در پایان:
سرکار خانم دیبا
جناب آقای پهلوی اسلام پناه
درد همدرد که داند جز همدرد! تنها دل به دریا زدگان، مصیبت های توفان را می دانند و نه سبکباران ساحل های خارج ها! اینک نیز بویژه ما ایرانیان درون کشور، پیشاپیش نتیجه این تجربه به کرات تکرار شده را می دانیم و نیک دریافته ایم که “آزموده را آزمودن خطاست” و دیده ایم که میراث خوار خرس ها، کفتاران بوده اند.
به صراحت یادآور می شوم که به قرار طبیعت تاریخ، اصولا نمی بایست نوبت حکمرانی به شما می رسید. اما به هر روی در سال ۵۷ فرصت مصیبت بارتان با انقضای تاریخی اش برای همیشه به سر رسید. شما هرگز شهامت آن را ندارید که در تقابل های جاری در میدان مبارزه حضور یابید و حتی جرات آن را ندارید که در تلاطمات پیشارو یعنی در مراحل نهایی پیروزی محتوم در میان مردم باشید و آنان را از نزدیک لمس، هدایت و رهبری نمایید.
شما خارج از گود نشسته و آزمندانه بر طبل توخالی “لنگش کن” بیهوده می کوبید. بهتر آن که عرض مخدوش خود را بیش از این نبرید، زحمت ما مدارید و بس کنید، پیش از آن که تشر زنان بگویند بس!؟
در خانه اگر کس است یک حرف بس است. بدینوسیله یک دوجین نکته را به شرط بلاغ با شما در میان گذاردم. حال شما خواه پند گیر باشید، خواه ملال پذیر!!
هم میهنان؛
اینک که باری دیگر و این بار برای به پیروزی رساندن انقلاب سوم یعنی انقلاب دموکراتیک ایرانیان، جانانه بپاخاسته ایم، ضروری ست به این نکته ظریف توجه داشته باشیم که جنبش های اصیل اجتماعی همیشه بدون سر به دنیا می آیند و تنها در کوران مبارزه است که رهبران آتی یا به عبارت دقیق، “مدیران آینده جامعه” شناخته می شوند و برای نیل به خواست و ناخواست های کلیت کشور و جامعه در راستای آرمان های بپاخاستگان، طرح و برنامه های خود را ارائه می دهند. تا چه قبول مردم افتد و که در نظرشان آید.
زنده باد ایرانی
پاینده باد ایران
ارژنگ داوودی
زندان گوهردشت کرج
۲۸ مرداد ۱۴۰۱ برابر ۱۹ آگوست ۲۰۲۲
مهندس ارژنگ داوودی از قدیمی ترین زندانیان سیاسی ایران، فارغ التحصیل رشته مهندسی مکانیک و مدیریت صنعتی از دانشگاه تگزاس است. این زندانی سیاسی هم اکنون در زندان گوهردشت کرج محبوس است.
بیشتر بخوانید:
کانون حقوق بشر ایران را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:
تلگرام / توییتر / اینستاگرام / یوتیوب / فیسبوک