برای روزی که کیان پیرفلک با رنگین کمانش زمینی شد
روز ۲۱ خرداد ۱۳۹۲ کیان پیرفلک در شهرستان ایذه دیده بر جهان گشود. تولدی که پس از ۹ سال زندگی، او را تبدیل به یکی از تاثیرگذارترین شخصیت ها در قیام مردم ایران در سال ۱۴۰۱ تبدیل نمود.
اگر قوی ترین قیام مردم ایران در ۴۴ سال گذشته با شهادت مظلومانه مهسا امینی کلید خورد، بی گمان با شهادت معصومانه کیان در ۲۵ آبان ۱۴۰۱ به اوج رسید.
شهادت کیان بقدری ظالمانه و جگرسوز بود که قاتلین آن هرگز جرات برعهده گرفتن آنرا به خود نداده و اشخاص و افراد دیگری همچون مجاهد کورکور را مجرم جلوه دادند که همگان بر این دروغ انگشت تاکید گذاشته و آنرا به سخره گرفتند. پدر و مادر کیان نیز هرگز از بازخواست قاتلین واقعی فرزندشان دست نکشیده و بازی های دروغین عوامل حکومتی را رد نموده اند.
کیان عزیز!
اگر چه تو به آرزوهایت برای مهندس رباتیک شدن باز ماندی، اما تو خود به آرزوی میلیونها جوان و نوجوان ایرانی تبدیل گشتی،
اگر چه با ریختن خون تو نگذاشتند، خدای رنگین کمان را در زندگی روزمره مردم ایران شاهد باشی اما بی گمان «خدای رنگین کمان تو» در همه جا نور خود را به مردم تاباند،
اگر چه این همه خلاقیت؛ این همه انسانیت؛ این همه درایت و معصومیت را در یک نوجوان با همه آرزوهایش کشتند و نابود کردند، اما زندگی ساده و بی آلایش تو، در قلب و ضمیر هر ایرانی جای خود را باز کرد،
کیان نازنین!
لحظه لحظه خنده هایت، یک یک کارهای شیرین و زیبایت، عکس و فیلم های قشنگ و دوست داشتنی ات برای مادرت یادگاری است از فرزندی دوست داشتنی و برای همه ما الهام بخش ساختن زندگی است که تو در پی آن بودی و دوست داشتی که به آن دست پیدا کنی،
قاتلانی که قلب و سینه تو را آماج گلوله های خود قرار دادند، با هر چه روشنی، دوستی، عشق و عاطفه و انسانیت است بیگانه اند
مادرت با جسارت نوشت: جسد تیر خوردهی پسرم را در قالب یخ در خانه نگهداشتم تا اینکه برای پسگرفتنش مجبور نباشم به قاتلش التماس کنم و تا زمانیکه اجازهی دفنش را با هزار مدل تهدید به من بدهند، کنارش بودم. گفتم آخرین عکس را هم از او بگیرند. پسرم را در گودالی سیاه و سرد تنها گذاشتم و رفتم.
«پسر عزیزم! انتقامت را میگیرم! لحظهای از این جنگ روی بر نمیگردانم».
و پدر نازنینت گفت: هیچ شکایتی از مجاهد کورکور ندارم من و همسرم شاهدم بودیم که چگونه نیروهای امنیتی به فرماندهی عیدی علی پور ماشین ما را به رگبار بسته و پسرم کیان را به شهادت رساندند. «دادخواه خون پسرم هستم و از ملت ایران می خواهم که دنبال حقیقت باشند نه فراموش می کنم و نه می بخشم».
ما نیز همراه با مادر دلسوخته اما صبور تو و همراه با پدرت که تا زندگی باقی است از درد جانکاه جراحت گلوله هایی که به او شلیک کردند، رنج می برد، تکرار می کنیم که «نه می بخشیم و نه فراموش می کنیم»
و چه شعر زیبایی بر سنگ مزارت حک شد:
«صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید»
کانون حقوق بشر ایران را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:
تلگرام / توییتر / اینستاگرام / یوتیوب / فیسبوک
Discussion about this post